خیلی در سطح بالایی هم هستند امّا اینها در زمینهی گرفتاریهای زندگی برای مردم - چه بیکاریها، چه ابتلای به بیماری، چه جا پیدا نکردن در بیمارستانها و پشت در بیمارستان خوابیدن - مشکلات فراوانی پیدا کردند؛ یعنی بنابراین دولتهای غربی در تواناییهای مدیریّتی شکست خوردند. در فلسفهی اجتماعی هم شکست خوردند؛ فلسفهی اجتماعی غرب - یعنی در واقع و در روح و محتوا، فلسفهی مادّی که همه چیز را با پول محاسبه میکند - با نوع نگاهشان به سالمندان، به پیران، با نوع نگاهشان به کسانی که فایدهی مالیای برای کشورشان و برای جامعه ندارند، افراد مریض، افراد معلول، افراد عقبمانده، اینها را در دنیا انگشتنما کرد. در بعضی از کشورها خانههای سالمندان مغفولٌعنه ماندند که عدّهای از آنها به خاطر بیاعتنائی جان باختند یا افرادی از پیرمردها و سالمندان و عقبماندهی جسمیِ اجتماعی را راه ندادند؛ این نشاندهندهی شکست آن فلسفهی اجتماعی حاکم بر این کشورهای غربی است که ادّعایشان هم خیلی زیاد است. در این کشورها پول معیار است، همه چیز با پول محاسبه میشود؛ خب وقتی این جور شد، طبعاً به پیرمردی که برای جامعه پول تولید نمیکند نباید اعتنا کرد، به آن پیرزن فرسودهی کهنسال نباید اعتنا کرد، و اعتنا نمیکنند؛ این شکست آن فلسفهی اجتماعی است. در نمایش اخلاق عمومی هم شکست خوردند؛ یعنی با همهی ادّعاهایی که میشود و بعضی از غربزدگان در