بیانات سال 1399


رضای پهلوی و ادامه‌ی حکومت او و بعد روی کار آمدن محمّدرضا پسر او، که این یک حادثه‌ی فاجعه‌باری در کشور ما بود که دشمنان انجام دادند و ملّت تماشاچی بود؛ در زمینه‌ی روی کار آمدن رضاخان پهلوی ملّت یک تماشاچی‌ای بود و اصلاً تأثیری نداشت، حضوری نداشت، « لا » و « نَعم » ی نداشت؛ [ همین جور ] نگاه کردند، یک اتّفاقی افتاد، یک کودتایی شد؛ نه دنبالش گشتند که ببینند که بود، چه بود، نه اظهار نظری کردند، نه ایستادگی کردند، و دچار عواقب سختش هم شدند؛ یعنی آن به‌اصطلاح استبداد و دیکتاتوری پنجاه‌ساله را ملّت ایران تحمّل کردند به خاطر همان احساس حقارت و تحقیری که اوّل شده بودند. درست نقطه‌ی مقابل این در انقلاب اسلامی اتّفاق افتاد. در انقلاب اسلامی جوانهای کشور احساس کردند که قادرند یک کار نشدنی را که همه در قضاوتهایشان میگفتند این کار نشدنی است - و آن، تکان دادن حکومت پهلوی بود - به بهترین وجهی انجام بدهند؛ و نه اینکه حکومت را تکان بدهند بلکه ریشه‌کن کنند. حکومتی که خارجی‌ها بجدّ در پشتیبانی او تلاش میکردند و کار میکردند. آمریکایی‌ها همان ‌طور که امروز می‌بینید از بعضی از دولتها دفاع میکنند، به ‌طور قاطع از حکومت پهلوی دفاع میکردند، سینه سپر میکردند، ایستاده بودند، منتها دفاع آنها از حکومت پهلوی بیشتر بود از آنچه امروز از بعضی از حکومتهای وابسته‌ی به خودشان حمایت میکنند و دفاع میکنند.

«11»