میدهند لکن واقعیّت قضیّه این است که خوشبختانه در کشور یک احساس عمومی عمیقی وجود دارد و آن، احساس عزّت و قدرت است. ببینید، من یک توضیحی اینجا عرض بکنم: یکی از چیزهایی که در برخورد استبدادی و استعماری با ملّتها خیلی اهمّیّت دارد این است که قدرتهای استعمارگر و سلطهگر سعیشان در ایجاد حسّ حقارت در آن ملّتهایی است که میخواهند بر آنها تسلّط پیدا کنند؛ یعنی یک مقدّمهی لازم برای آنها این است که آن ملّت را تحقیر کنند، در او احساس حقارت به وجود بیاورند، احساس ناتوانی را به او تزریق کنند، به او تفهیم کنند که او چیزی نیست، هویّتی ندارد، کسی نیست و اهمّیّتی ندارد؛ این یکی از کارهای اساسی است. و این کار متأسّفانه در ایران انجام گرفت؛ یعنی از اواخر دورهی قاجار شروع شد؛ هم استبداد داخلی سلاطین آخری قاجار، هم سیاستهای مداخلهگر بسیار خطرناک و متنفّذی که در کشور بودند - عمدتاً سیاست انگلیس - به این معنا دامن زدند. البتّه آن وقت روس و انگلیس هر دو تسلّط داشتند، منتها روسها به دلایل گوناگونی که حالا جای بحثش نیست، یک مقداری عقب نشستند؛ عمده انگلیسها مسلّط بر مسائل کشور بودند که یک نمونهاش آن قرارداد ۱۹۱۹ وثوقالدّولهی معروف است ( ۱ ) - قرارداد استعماری معروف - یعنی این حالت تحقیر را و حقارت عمومی را و بیکاره بودن و هیچکاره بودن ملّت را تحقّق بخشیدند در کشور، و همین زمینه شد برای روی کار آمدن کسی مثل