نتیجهای میخواهم بگیرم ؟ میخواهم عرض بکنم در آنجاهایی هم که ما تحوّل مثبت ایجاد کردهایم - مثلاً فرض کنید در مقولهی علم - دیگر کسی نگوید که خب ما دیگر تحوّل کردهایم و احتیاجی نیست؛ نه، ما به آنچه داریم نباید قانع باشیم، به داشتههای خودمان نباید قانع باشیم بلکه بایستی باز هم تحوّل را بخواهیم و لازم بشمریم و دنبال کنیم؛ حتّی در همین زمینهای که در آنجا تحوّل هم مثلاً داشتهایم یا در زمینههای گوناگون دیگری که تحوّلی انجام گرفته. پس بنابراین تحوّل یعنی میل به شتاب گرفتن و سرعت داشتن در حرکت و جهش در حرکت و اجتناب از تحجّر، اجتناب از پافشاری بر مشهورات غلط؛ معنای تحوّل اینها است و در آنجاهایی که حتّی اعتراضی هم وجود ندارد، این معنا کاملاً وجود دارد. بنابراین این یک نکته است. نکتهی دوّم این است که تحوّل صحیح احتیاج دارد به پشتوانهی فکری؛ یعنی هر حرکت بیپشتوانهی فکری را نمیشود تحوّل دانست. بعضی از حرکتهای سبُک و سطحی را نمیشود به حساب تحوّل گذاشت؛ تحوّل پشتوانهی فکری [ میخواهد ]. فرض کنید یکی از مسائلی که امروز باید حتماً تحوّل در آن به وجود بیاید، مسئلهی عدالت است. در زمینهی عدالت باید تحوّل ایجاد کنیم و این باید متّکی باشد به یک مبنای فکری که اندیشهی متقن و شکلیافتهی ما در زمینهی عدالت چیست؛ آن وقت بر اساس آن برویم سراغ تحوّل؛ یعنی این پشتوانهی فکری یکی از چیزهای لازم است که از داراییهای معنوی ما است؛ یعنی ما بایستی از داراییهای معنویمان در این