است، کما اینکه برای کشور ما هم متأسّفانه همین جور هم بود؛ یعنی در بحثهای علمی، بحثهای اجتماعی، بحثهای دانشگاهی، کار را به جایی رساندند که مثلاً حرف یک دانشمند غربی به عنوان قول فصل ( ۱۴ ) شمرده میشود؛ بحث که میکنند، [ میگویند ] فلان دانشمند غربی این جوری گفته؛ وقتی او این جوری گفته، پس دیگر بحث تمام است. معنای این، آن است که ما راه فکر را ببندیم. وقتی تقلید پیش آمد، مسئلهی تقلید از دیگران پیش آمد و اینکه انسان جرئت نداشته باشد در فلان مسئلهی علوم انسانی یا امثال آن، روی حرف دانشمند غربی حرف بزند، معنایش این است که باید فکر را گذاشت کنار، اجتهاد را باید گذاشت کنار، باید تقلید کرد؛ این درست نقطهی مقابل آن تعلیم انبیا است که « یُثیروا لَهُم دَفائِنَ العُقول »؛( ۱۵ ) آن دفینههای عقل را، دفینههای اندیشه را در انسانها زنده کردن، شوراندن و به ظهور رساندن؛ این نقطه، درست نقطهی مقابل آنها است؛ این هم یک نکته. یک نکتهی دیگر این است که تحوّل لزوماً یک حادثهی دفعی نیست؛ گاهی تحوّل تدریجاً انجام میگیرد؛ بیصبری نباید کرد. اگر چنانچه هدفگیری و نشانگیری درست انجام گرفته باشد و حرکت به معنای واقعی اتّفاق بیفتد، اگر چنانچه به هدفِ تحوّل هم دیر برسیم ایرادی ندارد؛ عمده این است که راه را برویم، حرکت را