در یک حوزهی تخصّصیتر، تحوّل در مبانی معرفتیِ کاربردی است؛ امام این را به وجود آوردند؛ که این تخصّصی است، جزو مسائل حوزوی و کسانی است که دستی در کار فقه و در کارِ علم اصول و مانند اینها دارند. امام فقه را وارد عرصهی نظامسازی کردند؛ فقه از این مسائل دور بود. البتّه مسئلهی ولایت فقیه، هزار سال [ بود که ] در بین فقها وجود داشت و مطرح میشد، امّا چون این امید وجود نداشت که این ولایت فقیه تحقّق پیدا بکند، هرگز به جزئیّات آن، به مسائلِ آن پرداخته نمیشد. امام این را وارد مسائل اصلی و فقهی کردند. در حوزهی علمیّهی نجف، این را مطرح کردند و دربارهی آن بحث کردند؛ بحثهای علمیِ متقنِ محکمِ کاملاً قابل توجّه برای افرادی که صاحب نظر در این زمینهها هستند؛ یا مسئلهی مصلحتِ نظام را - که مصلحتِ نظام همان منافع عمومی است، منافع ملّی است، چیزی غیر از آن نیست - امام در فقه مطرح کردند. مسئلهی معروف اصولی و فقهیِ « تزاحم » و « اهمّ و مهم » را که در مسائل شخصی و مسائل کوچک به کار میرفت، وارد عرصهی میدان عمومی کردند که در عرصهی ادارهی کشور، مسئلهی مصلحت نظام و مسئلهی « اهمّ و مهم » مطرح میشود. یعنی در فقه، ایشان این چیزها را وارد کردند که این، فرصت خیلی بزرگی برای فقه به وجود میآورد؛ دست فقه را باز میکند در گسترهی تصرّفاتی که میتواند در مسائل گوناگون بکند. به نظر من حوزهها باید از این خیلی