علیایحال الان هم که ما این جلسه را تشکیل دادهایم و با هم داریم صحبت میکنیم، به معناى خاتمهی یک مقطع کارىِ یک مجموعهی خاص است؛ نه به معناى جدا شدن از یکدیگر و عدم همکارى، که این اصلاً متصوّر نیست براى من نسبت به برادرهاى متعهّد و خوب - که همهی شماها همینجور و با همین اوصافى که عرض کردم هستید - و قهرى و طبیعى است که ما هر جا باشیم، با هم همکارى داریم؛ منتها این مجموعهی دولت یک چیز خاصّى بود که این دیگر نخواهد بود و این جمع ما، بعد از این دور هم نخواهیم بود. بنده نسبت به این گذشتهها یک احساسى دارم. درست است که این هشت سال دائماً جنگ بود، دائماً خون دل بود، دائماً دلهره و نگرانى بود، روزى نبود که ما - همهی مسئولین کشور - از خواب برخیزیم و نگرانیاى و غصّهاى در باب مسائل اساسى کشور که در رأس آنها و اهمّ آنها جنگ بود نداشته باشیم - جنگ بر ما مشکلات زیادى را تحمیل کرد و ناتوانیهایى را بر ما تحمیل کرد، این ناتوانیها شاید جزو طبیعت ما نبود؛ خیلى کارها را خیلى مجموعهها میتوانند بکنند امّا یک عارضهاى میآید و امکان آن کار را از آنها میگیرد، حتّى کارایى را از آنها میگیرد؛ این یک واقعیّتى است که بود و تلخ بود و سخت بود و همراه با زجر و ناراحتى بود - لکن به مقتضاى اینکه در راه خدمت، در راه محبّت و در راه آن مطلوب و هدفى که معشوق انسان است و انسان به آن عاشقانه