بود - دلخوش و دلگرم بودیم. هم زحمت میکشیدیم، هم محنت عمومى را درک میکردیم، هم از احساسات مردم و از تلاشهاى مردم و فداکاریهاى مردم به هیجان میآمدیم، و هم در یک فضاى آمیختهی به معنویّت و عرفان و حماسه و اراده و عزمى که از وجود امام و از حضور امام ناشى میشد زندگى میکردیم. واقعاً این یک چیزى است که دیگر قابل تکرار شدن و قابل تجدید شدن نیست. ما این هشت سال را در زندگیمان و در خاطرهمان، [ باید ] خوب حفظ کنیم. هشت سال عجیبى بود، هشت سال پُرماجرایى بود و یکى از مقاطع عظیم ملّت ایران بود. و خداى متعال اینجور مقدّر کرده بود که در این مدّت، جمع ماها با همدیگر، یکى از مهمترین و اصلیترین کارهاى این مملکت را به عهده داشته باشیم و با هم مشغول انجام آن کار باشیم. به گذشته با این چشم نگاه باید بکنیم: با چشم رضایت و نگاه از روى احساس انجام تکلیف؛ که هر مؤمنى وقتى تکلیفى را انجام بدهد، خوشحال است؛ و این خوشحالى عیب نیست بلکه حُسن است. این با تکبّر و عُجب و مانند این چیزها بههیچوجه مخلوط نشود؛ این یک چیز دیگر است، یک احساس دیگر است. انسان نگاه که میکند، میگوید الحمدلله توفیق پیدا کردم، در این مدّت تکلیفم را انجام دادم. و یاد زیباى آن روزها را واقعاً در ذهنمان نگه داریم و حفظ کنیم؛ و اگر بتوانیم، بر روى کاغذها و براى ماندن در آینده [ بیاوریم ]. این نسبت به گذشته.