بیانات سال 1368


آدمهاى بی‌مسئولیّت، از پیش، بعضى از مشاغل را هم پیش خودشان به قدوقواره‌ی بنده بریده بودند و دوخته بودند ! مکرّر مراجعه میکردند که شما رئیس نمیدانم فلان کار خواهید شد؛ بنده نه [ این روحیه را نداشتم ]. من گفتم اگر یک وقتى امام به من واجب کند بگوید مثلاً شما فلان کار را [ به عهده بگیرید ]، خب البتّه، تکلیف است، دستور امام که دیگر بُروبَرگرد ندارد؛ امّا اگر چنانچه تکلیف نباشد ‌ - و من خواهش خواهم کرد از امام که تکلیفى به من نکنند، تا من بپردازم به کارهاى فرهنگى - من میروم دنبال کارهاى فرهنگى؛ امّا اگر تکلیف شد، هر کارى که بود [ به عهده میگیرم ]. من به شما برادرها عرض میکنم، نه براى این مقطع ‌ - این مقطع که چیزى هم نیست، عیبى هم ندارد - [ بلکه ] براى همیشه، ما این یادگارى را با هم داشته باشیم که خودتان را آماده نگه دارید براى اینکه انقلاب از شما استفاده کند؛ هرجور استفاده‌اى. یک وقت استفاده‌ی آدم به این است که یکى پایش را بگذارد روى دوش آدم تا دستش برسد به یک جایى و یک کارى را انجام بدهد؛ گاهى استفاده‌ی بهترین از یک انسان زنده، عاقل، باشعور، این است. [ ممکن است بگوید ] بنده بشوم جاى نردبان یا چهارپایه تا یکى برود روى دوش من کارى را انجام بدهد ؟ خب چه اشکالى دارد ؟ بله، اگر مصلحت انقلاب اقتضا میکند، مصلحت کشور اقتضا میکند، آدم میشود چهارپایه تا روى آن بروند و یک کارى را که احتیاج دارد به اینکه دستشان به یک جایى برسد انجام بدهند. من

«8»