سپاسگزارى کنم؛ مطمئنّاً سپاسگزارى پروردگار از آنها، بسیار بالاتر و باارزشتر هم هست. و امّا نسبت به آینده؛ ما بایستى خودمان را آماده کنیم براى خدمت، هر جا و هرجور؛ بدون اینکه قبلاً جاى خدمت خودمان را نشان کرده باشیم و مشخّص کرده باشیم. من به شما عرض کنم - شما برادرانى هستید که خب سالها اینجا با هم کار کردیم؛ عیبى ندارد اینها را ما [ بگوییم ]، در معرض عموم که نیست، حالا جمع خصوصى است، گفتنش هم ایرادى ندارد - ( 2 ) بنده از اوّل انقلاب خودم اینجورى بودم، بنایم بر این بود. آن روزهایى که امام قرار بود تشریف بیاورند که ما در دانشگاه تهران تحصّن داشتیم، جمعى از این رفقاى نزدیکى که با هم کار میکردیم - از همین افرادى که همهی آنها در طول این مدّت در انقلاب نامونشانهایى پیدا کردند، بعضیشان هم به شهادت رسیدند؛ [ مثل ] مرحوم شهید بهشتى، شهید مطهّرى، شهید باهنر، برادر عزیزمان آقاى هاشمى و خیلیهاى دیگر [ از جمله ] مرحوم ربّانى شیرازى، مرحوم ربّانى املشى، این عدّهاى که با هم مینشستیم مشورت میکردیم سرِ قضایا - با هم گفتیم که خب امام دو سه روز دیگر یا فردا مثلاً وارد میشوند و ما آمادگى نداریم؛ بیاییم یک سازماندهیاى بکنیم که وقتى ایشان آمدند و مراجعات زیاد شد - کارها از همه طرف به اینجا ارجاع شد - ما معطّل نمانیم. ما عضو شوراى انقلاب بودیم، البتّه کسى هم آنوقت نمیدانست. حتّى همان رفقا هم بعضیشان نمیدانستند - مثلاً مرحوم ربّانى شیرازى یا مرحوم ربّانى املشى یا بعضى دیگر -