دچار شکستگى درونى نشدند. آن چیزى که یک انسان را بکلّى منهدم میکند و نابود میکند، شکستگى درونى است. بعضیها ظاهرشان هم خیلى ظاهر خوبى است، امّا باطنشان شکسته است، در باطنشان امید و افتخار و احساس عزّت و سربلندى نیست؛ بعضیها نه. اینکه اسلام میفرماید: وَلِله العِزَّةُ وَلِرَسولِه وَلِلمُؤمِنین، ( ۲ ) یک وجه از عزّت مؤمنین همین است: مؤمن در سختترین شرایط هم احساس میکند عزیز است، احساس ذلّت نمیکند، خودش را نسبت به دشمن، خوار احساس نمیکند. چرا ؟ چون اقتدار معنوى و درونىِ خودش را حفظ کرده و از دست نداده. مکرّر اتّفاق میافتاد در زندانهاى رژیم طاغوت که زندانیاى که در سلّول در سختترین شرایط زندگى میکرد، بیشتر احساس قوّت و استحکام و اطمینان میکرد از آن کسى که پشت میز، با اسلحه، با شلّاق، با پول، با قدرت ظاهرى روبهروى او نشسته بود؛ او از این متزلزلتر بود، چون باطنش خراب بود، اتّکاء به جایى نداشت؛ امّا این اتّکاء به خدا داشت. مؤمن اینجورى است. عزیزان ما که در بند هستند، این اتّکاء به نفْس را، این عزّت نفْس را، این قدرت درونى و داخلى را حفظ کردند؛ این را ما اطّلاع داریم. البتّه شرایط، مختلف بوده؛ بعضى از اردوگاهها شرایط معمولى داشته، بعضى شرایط خیلى سخت داشته، حتّى بعضى از افراد شرایطشان شرایط سختترى بوده، بعضى هم عادّى بودند؛ امّا آنهایى که دلشان به نور ایمان منوّر است - که اکثر قریب به اتّفاق عزیزان در بند