نیست؛ قوانین خلاف شرع [ هم ] داریم، هست، آنچه خلاف شرع است اعتبار ندارد و ملاک، قانونِ شرع است که بایستى اگر ما واقعاً در قوانین نقصى داریم، نقص را از این بُعد برطرف کنیم؛ قوانین مبهم [ هم داریم ]. همین چند روزه شنیدم یک نفرى گفته بود که مراجعه کرده بود به یک جایى و آن طرف رشوه میخواسته براى [ انجام ] یک کارى. این مثلاً گفته که چطور ؟ رشوه ! [ او ] گفته نه، میدانم که تو حزباللهى هستى و حتماً هم به یک ارگانى یا جایى ارتباط دارى که اینجور قرص و محکم حرف میزنى، امّا نگاه کن ! این پول را میدهى یا نمیدهى ؟ اگر بدهى طبق این بخشنامه عمل میکنم که کارَت باید انجام بشود، اگر ندهى طبق آن بخشنامه عمل میکنم که کارَت باید انجام نشود، دو بخشنامه است و راه براى من باز است ! خب، آن قوانین مبهمى که از بین آن میشود دو بخشنامهی متناقض درآورد - که اگر پول داد، این مأمور دولتىِ لَهالخیار ( ۱۵ ) میتواند برطبق این بخشنامه عمل کند، [ اگر پول نداد ] میتواند برطبق آن بخشنامه عمل کند [ و بگوید ] من نگاه میکنم که تو چه کسى هستى، اگر آدم خوبِ خوشاخلاقِ پولبدهاى هستى برطبق این بخشنامه عمل میکنم، اگر آدم بداخلاقِ سختگیرى هستى برطبق آن بخشنامه عمل میکنم - ابهامش برطرف بشود، متناقضها تناقضش برطرف بشود، ضدّاسلامها اصلاح [ بشود ]. یعنى اگر ما میخواهیم برگردیم و اِلمام ( ۱۶ ) به قوانین و اصلاح آنها را اجرا بکنیم، از این بُعد نگاه بکنیم؛ نه اینکه ما حالا قانون کم داریم، بیاییم قانون بگذاریم؛ نه، قانون الحمدلله فراوان است.