بیانات سال 1368


میکنم؛ خیلى من خوشحالم از اینکه بحمدا‌لله‌ خداى متعال [ کمک کرد ]. این هم هدایت الهى بود واقعاً که جناب آقاى یزدى مطرح شدند و خود ایشان هم این بار بسیار سنگین را قبول کردند و ‌الحمدلله‌ این کار شروع شد و ایشان هم که واقعاً همکاران خوب و شایسته و صالحى انتخاب کردند؛ منتها من میخواهم عرض کنم اگر بخواهیم از لحاظ تشکیلاتى این کار سامان بگیرد، من تصوّر میکنم ‌ - بر حسب تجربه‌اى که من در کار اجرائى دارم؛ من هشت سال مباشرتاً کار اجرائى داشتم، قبل از آن هم از اوّل انقلاب داخل در امور اجرائى بودم - اگر بخواهیم کار اجرائىِ دسته‌جمعى انجام بگیرد، جز با همدلى و همکارى در سطوح بالا امکان ندارد. یعنى دو آدم صالح که به‌خودی‌خود « مِن حَیثُ هُوَ هُوَ » ( ۱۷ ) صالحند، امّا « هُما مَعاً » ( ۱۸ ) آنها اشکال پیدا کند یعنى نتوانند با همدیگر همکارى و معیّت داشته باشند، اینها هرچه هم صالح باشند، نمیتوانند کار را راه ببرند. اصل قضیّه این است. حالا خب، خوشبختانه زمینه هم آماده است. در شکل گذشته، اوّلاً پنج نفر در رأس قرار داشتند؛ [ ثانیاً ] دو نفر از این پنج نفر را امام معیّن میکردند که خب ممکن بود ایشان در معیارهایشان اینکه این دو نفر بتوانند با هم همکارى کنند را در نظر میگرفتند، ممکن هم بود در نظر نمیگرفتند و یک مصلحت اهمّى [ را که ] به نظرشان ممکن بود بیاید، آن را ملاک قرار میدادند؛ از آن دو نفر که میگذشتیم سه نفر دیگر بودند که با

«12»