نشود و منتهىِ از نهى کسى نشود؛ ( ۱۳ ) [ صرفاً ] حکم الهى - البتّه مسئلهی اهمومهم یک حرف درستى است، من این را عرض میکنم اهمومهم در همهی احکام الهى هست؛ در باب تزاحم، ( ۱۴ ) یک جاهایى هست که یک چیزى اهمّ از دیگرى است - امّا موارد استثناهاى بسیار کوچک و کم را که در زندگى ائمّه ( علیهم السّلام ) و در اجراى عدالت بهوسیلهی پیغمبر و امیرالمؤمنین مشاهده میشود من کارى ندارم. روال کلّى بایستى بر این باشد: استقلال قوّهی قضائیّه به معناى حقیقى کلمه. اگر این استقلال انجام شد یعنى معلوم شد که نفوذ و وجهه و دست داشتن در دستگاهها بر روى حکم کسى هیچگونه تأثیرى نمیگذارد، مردم خوشحال میشوند، مردم امیدوار میشوند، مردم مثل بچّهاى که به دامان مادرش پناه میبرد، به دامان قوّهی قضائیّه پناه میبرند. من میگویم ما باید کار را به اینجا برسانیم که اگر کسى در خیابان کمترین تعرّضى به حقّ کس دیگر کرد، او بگوید که خیلى خب، [ این کار را ] کردى ! حالا من میروم سراغ قوّهی قضائیّه. یعنى واقعاً با اطمینان بگوید و محتاج نداند خودش را به اندک عکسالعملى. قوّهی قضائیّه باید مرجع و ملجأ و پناهگاه همه به معناى واقعى باشد. الان حقیقتاً اینجورى نیست؛ [ شما ] آقایان خودتان غالباً در قوّهی قضائیّه بودهاید و میدانید. بنده هم بهعنوان یک کسى که گزارشهاى گوناگونى از امور جامعه، مردم، و از این قبیل به بنده، مکرّر، همیشه داده میشده - الان هم همینطور - میدانم که اینجور نیست. «......» باید این برگردد. این هم نمیشود جز به همان استقلال. استقلال به