بیانات سال 1368


این معنا است که قاضى وقتى میخواهد حکم بکند نگاه نکند که این حکم [ مربوط به چه کسى است ]. معمول است در دنیا [ مجسّمه‌ی ] آن قاضى که ترازو دستش است، چشمش بسته است؛ این « چشم بستن » یک چیز سمبلیک بسیار درستى است؛ [ یعنى قاضى باید بگوید ] من کار ندارم چه کسى اینجا نشسته که به او بگویم اباالحسن، براى آن یکى اسم شخصی‌اش را بیاورم؛ به این کنیه بگویم، به آن اسم بگویم؛ نه، من کار دارم به دو آدم ‌ - فارغ و خالى از همه‌ی عناوین و اعتبارات - و درباره‌ی این دو نفر انسان میخواهم حل‌وفصل خصومت بکنم آنجایى که خصومتى هست، آنجایى هم که خصومت نیست همین‌طور. حکم الهى را جارى بکنیم. خب، حالا در مورد قسط عرض کردیم که ملاک قسط، اجراى احکام الهى است. من همین جا راجع به قانون یک قدرى صحبت کنم. به نظر من قانون‌گرایى در قوّه‌ی قضائیّه اهمّ امور است. اصلاً ملاک عدل، قانون است؛ ملاک اقامه‌ی عدل، قانون است؛ اگر چیزى برطبق قانون تحقّق پیدا کرد، این عدالت است. خلاف عدالت، آن است که برخلاف قانون انجام میگیرد. اصلاً ما که میگوییم باید در قوّه‌ی قضائیّه ‌ - در جامعه‌ی اسلامى یا در هر جامعه‌اى - عدل اجرا بشود یعنى چه ؟ یعنى یک سِرى قوانینى را که ما معتبر میدانیم، این قوانین را میگذاریم وسط و همه‌چیز را با این می‌سنجیم؛ هرچه منطبق بر قانون شد، عدل است؛ هرچه منطبق نشد، عدل نیست. حالا سؤال: ما قوانین متناقض داریم، الان قوانین متناقض وجود دارد، شکّى

«9»