میدهند تا باطل، قابل عرضه و براى مردم سادهلوح قابل قبول باشد. اینجا است که حق بر اولیاى حق مشتبه میشود. ما چوب اشتباه حق و باطل را در طول تاریخ انبیا و در طول تاریخ اسلام بارها خوردهایم. شاید یکى از علل اینکه دوران اختناق در این کشور طولانى شد و اقلّاً دو قرن استعمار در این کشور بود - یک بودنِ موذیانهاى - و ما مردم نتوانستیم آنچنان به دهان استعمار بکوبیم که برود و نیاید، همین بود که حق و باطل مشتبه میشد، صریح نبود، صراط روشن براى مردم وجود نداشت؛ لذا ما ملّت ایران چه در مشروطه، چه در قضایاى قبل و بعد مشروطه، چوب اشتباه حق و باطل را خوردیم. البتّه نهضت عظیم روحانیّت و ملّت به رهبرى امام عظیمالشّأن بزرگوار ما، شعارهایى را مطرح کرد که نگذاشت حق و باطل با یکدیگر ممزوج ( ۳ ) بشود. وقتى مردم بتدریج در طول پانزده سال، حق را شناختند و آن را از باطل جدا کردند، مسئله فیصله پیدا کرد، انقلاب شد. بعد از انقلاب هم امام ( رضوان الله تعالى علیه و اعلى الله کلمته و مقامه ) با آن دم عیسوى نگذاشتند حق با باطل ممزوج بشود. اگر حق و باطل، قابل امتزاج و قابل اشتباهند، یک معیارى براى تشخیص لازم است؛ چون ممکن نیست خداوند مردم را بدون معالم ( ۴ ) و بدون نشانهها رها کند. این معیار شناخت حق و باطل چیست ؟ این را باید با دقّت جستجو کرد، از قرآن و حدیث و کلمات اولیا و بزرگان باید معیار حق و باطل را شناخت. معیارهایى هست، که