بیانات سال 1368


است. البتّه بعضى وقتى این حرفها را میزنند، در بیان مطلب اشتباه میکنند؛ [ براى ] آنها هم شاید خیلى ساده نباشد. وقتى میخواهند وحدت اسلامى را بیان کنند میگویند در صدر اسلام نه شیعه بود نه سنّى، پس شیعه و سنّى غلط است ! نه، این حرف حرف سستى است، حرف درستى نیست. بحث سرِ این نیست که در صدر اسلام آیا شیعه و سنّى وجود داشت یا نه. خب، بالاخره بعد از پیغمبر، آراء مسلمین متفاوت شد: یک عدّه‌اى در مسئله‌ی امامت نظرى داشتند، عدّه‌اى نظر دیگرى داشتند؛ بعضى منبع حکم را و احکام الهى را چیزى دانستند، بعضى [ هم ] منبع را چیز دیگرى دانستند. بنابراین از همان اوّل، اختلافاتى بین مسلمانها در اصول و فروع به وجود آمد. اینکه ما بگوییم در صدر اسلام نه شیعه بود نه سنّى، حرف غلطى است. درحقیقت امروز این حرف به معناى نفى کردن و از بین بردن معارف و فقه و محصول فرهنگى همه‌ی فِرَق مسلمین است. روى هرچه دست بگذارند، میگویند این شیعه است یا سنّى است و در صدر اسلام نبوده، پس این غلط است ! این خودش یک حرفى شبیه توطئه است. در ایران هم اوایل انقلاب، بعضی‌ها بودند ‌ - آدمهاى یا کج‌سلیقه یا واقعاً سوءنیّت‌دار - که از این حرفها میزدند؛ حالا هم در دنیا بعضى آدمهایى که اصلاً از اسلام چیزى سرشان نمیشود، از این حرفها میزنند. نه، ما این را نمیگوییم. ما میگوییم بالاخره این دو جریان عمده یعنى تسنّن و تشیّع [ وجود دارد ]؛ جریان عمل به فقه

«5»