چیزى ؟ اصلاً به نظر من این اهانت به هنر است که ما یک تذبذبهایى را که در ذات خودمان است یا ناشى از احساسات غلطى در خودمان است، این را ببندیم به پاى هنر؛ کمااینکه در گذشته، این هنرمندها غالباً معتاد بودند - نمیگویم همهی آنها، [ ولى ] غالبشان اعتیادهاى بدى داشتند - و به انواع و اقسام این آلودگیها آنوقت پابند بودند. بنده بعضى را میشناختم، بعضى را هم از دور میشناختم و میدانستم که در چه وضعیّتى هستند. یک وقت من به یک نفرى گفتم چرا همهی اینها اینجورى هستند و هر کسى که ما شنفتیم، فهمیدیم، دیدیم، معلوم شد که یک جورى گرفتار است ؟ گفت خب، هنرمند است دیگر ! ببینید، واقعاً هیچ اهانتى به هنر بالاتر از این نیست. البتّه او بهعنوان اهانت نمیگفت، بهعنوان عذرخواهى میگفت؛ میخواست بگوید بالاخره هنرمند آدم لطیفى است و دچار یک چنین چیزهایى میشود؛ درحالیکه این اصلاً مجوّز نمیشود. من میگویم حالا در دورانى که آن آلودگیها و آن گرفتاریها، بالاخره یا بگوییم کم شده یا در معیارهاى موجود زندگى ساقط شده - یک وقتى بود که این چیزها عیب نبود؛ حالا خب خیلى عیب است و در معیارهاى دوران بعد از انقلاب این حرفها بیش از گذشته عیب است و آن چیزها از محدودهی این مطالب خارج شده - به اعتقاد من یک چیزهاى دیگرى را ما نیاییم به حجّت هنرمند بودن، با مجوّز هنرمند بودن جایگزین همان گرفتاریها بکنیم. غرض این است که آن خطّ اصیل اسلامىِ ناب، خطّ قرآن - که همان خطّ انقلاب اصیل ما است و خطّ