حکومت همان پیغمبر، نصف بیشتر دنیاى آباد آن روز را فراگرفته. این همان ده سال بود، همان مجاهدتها بود که اینجور شده بود. با اینکه بعد از پیغمبر، آنجور که دوران پیغمبر بود و انتظار میرفت نبود. بعد از گذشت مدّتى، وضع بد هم شد؛ درعینحال همان زحمات دهسالهی رسول اکرم و یارانش و مجاهدتهایشان و سختیکشیدنهایشان و گرسنگى خوردنهایشان و اصحاب صفّهشان و یک دانه لباس را قرض دادن به همدیگرشان و با یک خرما در میدان جنگ زندگى کردنشان - که یک نفر خرما را میمکید تا از شیرینى آن یک مقدارى جان بگیرد؛ بعد از دهانش درمیآورد میداد به نفر دیگر، او میمکید تا او هم یک قدرى جان بگیرد؛ بعد خرماى دوبارمکیده را میداد به نفر سوّم تا او فروبدهد - اینجور زندگى میکردند، اینجور سختى میکشیدند، اینجور کمبود داشتند؛ فشار روى آنها زیاد بود، از همه طرف فشار بود؛ اوّل کار بود؛ اوّل کار، همان پنج ماه شش ماه یک سال اوّل نیست؛ پنج ماه شش ماه در عمر یک مسافرت، اوّل کار محسوب میشود، نه در عمر یک ملّت، نه در عمر یک تاریخ نو؛ در عمر یک ملّت، ده سال و بیست سال، چند روز محسوب میشود؛ گذرا است، اوّل کار است؛ مردم در دوران پیغمبر سختیها را تحمّل کردند، امّا بعد از آنکه پایه محکم شد، آن مجاهدتها، آن فداکاریها، آن اخلاصها، آن تربیتها موجب شد که این حرکت آنچنان سریع ادامه پیدا بکند که پنجاه سال بعد