اخم نمیکرد و از طرف دشمنان خدا حتّى یک تلنگر نمیخورد، آن مسلمانى فرق میکند با مسلمانى این جوان نورسیدهی ما که سنّش ۲٠ سال، ۲۵ سال است و از اوّلى که به شَرف تکلیف مشرّف شده و از اوّل بلوغ در میدان جهاد با دشمنان خدا قرار گرفته، رفته در میدان جنگ مقاومت کرده، مجاهدت کرده، یا به شهادت رسیده، یا جانباز شده، یا اسیر شده؛ این مسلمانى با آن مسلمانى از زمین تا آسمان فرق دارد. مسلمانىِ جوانان امروز ما که در راه خدا مقاومت و مجاهدت و ایستادگى میکنند، مثل مسلمانىِ جوانیهاى ابیذر غِفارى است، مثل مسلمانى حنظلهی غسیلالملائکه است، مثل مسلمانى مصعببنعمیر است؛ نه مثل مسلمانى گذشتگان ما که یک عمرى مسلمان هم بودند - خداى متعال اجرشان را هم یقیناً خواهد داد - نمازى میخواندند، عبادتى میکردند، کاسبیاى میکردند، دنبال کار خودشان بودند؛ نه امر به معروف و نهى از منکرى بود، نه جهادى بود، نه مواجههی با دشمنان خدایى بود. این کجا، آن کجا ؟ با هم خیلى فرق دارد. قدر مسلمانىِ دوران جهاد را باید دانست. البتّه یک مقدارى هم سختى دارد؛ امّا این سختى، اوّل کار است؛ این سختى، ابتداى کار است. شما دیدید، دوران دهسالهی زندگى پُربرکت رسول گرامى اسلام که ده سال و چند ماه در مدینه در میان مسلمانها زندگى کردند، همه - اوّل تا آخر - جنگ بود، همه سختى بود، همه کمبود بود؛ امّا مجاهدات همان ده سال بود که پنجاه سال بعد از آن، وقتى شما به جغرافیاى دنیا نگاه میکردید، میدیدید