را به زبان میآوردند و تلاش میکردند و تکرار میکردند؛ بعد هم براى ما معلوم شد که در دورهی قبل از ما، یعنى قبل از ورود مرحوم آیتاللهالعظمى بروجردى ( رضوان الله علیه ) به قم، همین افکار مطرح بوده و فضلاى برجسته و خوشفکر و خوشنام دنبال آن بودهاند؛ بعد که یک قدرى بیشتر با مسائل مربوط به حوزهها آشنا شدیم، فهمیدیم ریشهی این قضایا حتّى قبل از اینها است، در نجف در زمان مرحوم آسیّدابوالحسن اصفهانى ( رضوان الله علیه ) این حرفها بین طلّاب جوان و روشنفکر نجفِ آن روز مطرح بود. جریانى را دو نفر براى من نقل کردند؛ یکى مرحوم علّامهی امینى ( رضوان الله علیه ) صاحب الغدیر که ایشان براى خود من مشروحاً و مفصّلاً نقل کردند که ده نفر، دوازده نفر از فضلاى آن روزِ نجف - که ایشان اسم میآورد که چه کسانى بودند: مرحوم آقاى میلانى، مرحوم آسیّدعلیمدد قائنى و عدّهاى - جمع شدند و رفتند پیش مرحوم آسیّدابوالحسن و از ایشان درخواست کردند؛ عین همین قضیّه را هم مرحوم آسیّدحسن تهامى ( رضوان الله علیه ) - که از مجتهدین و علماى برجستهی کشور ما بود و سالهاى متمادى در بیرجند منزوى شده بود و قدرش ناشناخته ماند تا وفات کرد - در سال ۴۱ یا ۴۲ که من براى منبر به بیرجند رفته بودم، براى من نقل کرد؛ البتّه ایشان قبل از مرحوم آقاى امینى جزئیّات قضیّه را به بنده گفت که ریزِ حوادثى که ایشان نقل کردند، با تفصیل یادم است؛ حالا نمیخواهم آن قضیّه را بگویم.