آنها میشود - بهخاطر یک نقص و بیمارى فرهنگى است. اینکه ما مشاهده میکنیم افراد کارآمد فکرى ما در دانشگاهها و در کارگاهها و در مراکز تحقیق، به نوآوریهایى که براى یک محقّق نانوآبى و شهرتى ندارد امّا زحمت زیادى دارد کمتر تن میدهند و به کارهاى آسانتر و سهلتر تسلیم میشوند، یک بیمارى فرهنگى است. خب، تحقیقات عظیمى که در دنیاى علم شده، بهوسیلهی چه کسانى شده ؟ غالباً بهوسیلهی کسانى که در دورهی تحقیق، مردمان نامآورى نبودند؛ مردمان گمنامى بودند و روى عشق به تحقیق، عشق به علم، عشق به محصول کار تحقیقى خودشان، یک کارى را با زحمت شروع کردند و رنج آن را بر خودشان هموار کردند؛ نتیجهاش یک چیز عظیمى براى یک ملّت شده. البتّه سیاستها هم بدخواهانه از آن محصول علمى آنها و تحقیق آنها سوءاستفاده کردند؛ امّا ما که نمیتوانیم سوءاستفادهی سیاستها را به حساب نفْس تحقیق و انگیزهی تحقیق بگذاریم. اگر ما اینها را کم داریم، ناشى از یک بیمارى فرهنگى در ما است که این را باید علاج کنیم. این ربطى به کار مدرسه و دانشگاه و اینها ندارد؛ این یک نگرش دیگرى، یک فعّالیّت دیگرى، یک تلاش فرهنگى سازمانیافتهی دیگرى را میطلبد و ما باید این را انجام بدهیم؛ یعنى حقیقتاً یکى از کارهاى مهمّ شوراى عالى انقلاب فرهنگى، نگرش به فرهنگ عمومى، و پیدا کردن و شناختن بیماریهاى فرهنگى امروز کشور ما، و پیدا کردن علاج این بیماریها با دید متخصّصانه و البتّه دردمندانه و انقلابى، و آنها را به دستگاههاى گوناگون توصیه