معرفت و دین و تعبّد میآموزد، در دانشگاه هم کسى وارد شد و به دانشگاه پا گذاشت - حتّى اگر از مبانى اسلامى و انقلابى فاصله هم دارد - این چهار پنج سالى که در دانشگاه است، او را با مبانى اسلامى و انقلابى آشنا کند و متعبّد کند. لذاست که به تربیت دینى و گرایشهاى انقلابى و روحیهی پُرشور انقلابى جوانها در دانشگاه بایستى اهمّیّت داد. فقط با زبان هم نمیشود؛ مقدّماتى لازم دارد. عناصرى که در دانشگاهها به کار گرفته میشوند، آنهایى که مؤثّرند و آنهایى که در مراکز حسّاس واقع میشوند واقعاً باید از کسانى باشند که این انقلاب را از بن دندان قبول داشته باشند. البتّه ما نمیخواهیم بگوییم هر استادى یا هر متخصّصى که از او در دانشگاهها - چه در کار تحقیق، چه در کار تدریس - استفاده میشود بایست یک انقلابىِ طراز اوّل باشد؛ نه، این کاملاً قابل قبول است که یک آدمى است که دانش وافرى دارد و انقلاب از دانش او استفاده میکند؛ ما بیش از دانش او چیزى از او نمیخواهیم؛ منتها در همین مورد هم انگیزهی ضدّیّت با انقلاب باید در او وجود نداشته باشد؛ چون اگر داشت، این دانش در اختیار انقلاب قرار نخواهد گرفت. پس در مراکز حسّاس و سربندهاى ادارهی امور دانشگاهى - چه ادارهی به معناى رسمى آن، چه ادارهی امور فکرى و تدریس و مانند اینها - آن کسانى که مسئول میشوند و کارهاى مهم دست آنها است، واقعاً از عناصر انقلابى باشند؛ در دیگران هم انگیزهی ضدّیّت با انقلاب نباشد. و من عرض میکنم، اگر