اسلام نقشه کشیده بودند، دانش را همراه با سیاست وارد کشور ما کردند، علم را از دین جدا کردند؛ رشتهی دین یک رشتهی خالی از علم شد و رشتهی علم، یک رشتهی خالی از دین. در حوزههای علمیّه، دروس علم با پیشرفتهای جدید راه داده نشد. دنبال این باید گشت که چرا در دهههای این قرن و قرن گذشته، فراگرفتن دانشهای غیردینی - همین علوم رایج که قبل از آن در حوزهها تعلیم و تعلّم میشد - در حوزههای علمیّه نیامد و چرا علما که خود متفکّرینی بودند و ورّاث و صاحبان همین علوم در دورههای گذشته بودند، آنها را طرد کردند. دو مؤثّر و عامل وجود داشت و هر دو مربوط میشد به اینکه غربیها متصدّی و صاحب علم و دانش طبیعی در محیط عالم شده بودند. این دو مؤثّر، یکی این بود که علمای دین، علمی را که بهوسیلهی دشمنان دین و کفّار میخواست ترویج بشود، با چشم بدبینی نگاه میکردند و طرد میکردند؛ و عامل دوّم این بود که همان دشمنان و همان کفّار حاضر نبودند علم را که در اختیار آنها بود، به داخل حوزههای علمیّه که مرکز دین بود، راه بدهند و نفوذ بدهند. هر دو از یکدیگر گریزان و با یکدیگر دشمن [ بودند ]؛ و علّت اصلی هم این بود که علم، ابزاری بود در دست سیاستهای ضدّدین؛ در همه جای عالم و از جمله در کشورهای اسلامی.