بیانات سال 1368


آمد. آن نسلی از روشنفکرانِ متأخّرِ این جامعه که بتدریج فارغ‌التّحصیل شده بودند و به سمت کارهای سیاسی میرفتند، به قدری نسل بی‌ریشه و بی‌اعتقاد و بی‌پیوندی بودند که خدا میداند اگر آنها بر سر کار می‌آمدند، با این ملّت و با این کشور چه میکردند؛ هست و نیست و بود و نبود این ملّت را میسوزاندند و از بین میبردند. خدا را شکر که اینها مهلت پیدا نکردند و انقلاب اسلامی آمد و آن سلسله و طومار را در هم درید. در نظام اسلامی، علم و دین پابه‌پا باید حرکت کند؛ وحدت حوزه و دانشگاه یعنی این. معنای وحدت حوزه و دانشگاه این نیست که حتماً تخصّصهای حوزه‌ای در دانشگاه و تخصّصهای دانشگاهی در حوزه بایستی دنبال بشود؛ نه، لزومی ندارد. اگر حوزه و دانشگاه به هم وصل باشند، اگر حوزه و دانشگاه به هم خوش‌بین باشند، اگر حوزه و دانشگاه به هم کمک بکنند و همکاری بکنند، دو شعبه هستند از یک مؤسّسه؛ مؤسّسه‌ی علم و دین. مؤسّسه‌ی علم و دین یک مؤسّسه است و علم و دین با همند؛ [ این مؤسّسه ] دو شعبه دارد: یک شعبه، حوزه‌های علمیّه هستند؛ یک شعبه، دانشگاه‌ها هستند؛ امّا [ باید ] با هم مرتبط باشند، با هم کار کنند، به هم خوش‌بین باشند، از هم جدا نشوند، از هم استفاده کنند: علومی را که امروز حوزه‌های علمیّه میخواهند فرابگیرند، دانشگاهی‌ها به آنها تعلیم بدهند؛ دین را و معرفت دینی را که دانشگاهی‌ها احتیاج دارند، علمای حوزه به آنها

«10»