شرقى برخلاف میل مردم بر آنها تحمیل شد. با پول، با زور، با تانک و با دخالت قدرت خارجى، عقیدهاى و نظامى را بر مردم اروپاى شرقى - اعمّ از لهستان و چکسلواکى و مجارستان و بقیّهی این کشورها - تحمیل کردند و چهل سال، پنجاه سال این نظام را با مُنتهاى دقّت و قدرت ظاهرى نگه داشتند؛ امّا چون پایه، پایهی سست و نامطمئنّى بود نتوانست بماند و وقتى خشت از خَرَند کشیده شد ،( ۵ ) وقتى یک ضربهی اساسى به این نظامها خورد، یکى پس از دیگرى شروع کردند فروریختن و ازبینرفتن. اگر هم سرانى پیدا شدند که لجاجت کردند، مقاومت کردند - مثل سرنوشت همین شخصى که در این دو سه روز در رومانى مشاهده کردید ( ۶ ) - با شدّت با آنها مواجهه شد و مردم در مقابل غلظتها و شدّتها - وقتى هنگام [ آن ] فرارسید - عقبنشینى نکردند، بلکه آنهایى که تحمیل [ شده ] بودند، مجبور بودند عقبنشینى کنند. مردم اصلند. هر نظامى که بر پایهی میل مردم و اعتقاد مردم نباشد، همین سرنوشت را دارد. مستبدّین عالم، دیکتاتورها، آن کسانى که با زور شمشیر و تازیانه بر ملّتها حکومت میکنند، چشمهایشان را باید باز کنند و عبرت بگیرند. آن کسانى که بر پایهی سرنیزه و اختناق، نظامها را علیرغم میل مردم سرپا نگه میدارند، سرنوشت اروپاى شرقى را ببینند. این نظم آهنین در کشورهاى کمونیستى آنچنان بود که خودشان تصوّر نمیکردند که ممکن باشد یک روزى در هم فروبریزد؛ و ریخت. البتّه ما نمونههاى دیگر آن را هم دیدهایم. یک نمونه از نوع