امیرالمؤمنین، هم عدل او، هم ضعیفپروری او، هم دشمنستیزی او، هم جهاد او، همه را با هم [ داشته باشد ]. این حرفها را ما یک روزی - پانزده سال پیش، بیست سال پیش - میزدیم، خیلیها این حرفها را میشنفتند؛ [ امّا ] نمیفهمیدند که ما چه داریم میگوییم. میگفتیم فقط نروید در خال و خطّ خیالیِ چهرهی ائمّه ( علیهم السّلام )؛ آخر گاهی اوقات از این شعرها بود؛ زلف امام را، ابروی امام را، چشم امام را، عارض ( ۱۸ ) امام را تعریف میکردند؛ اینها تعریف نیست. ابروی امیرالمؤمنین ( صلوات الله علیه ) کمانی باشد یا کمانی نباشد، مگر در شخصیّت او چقدر اثر میگذارد ؟ زلف او افشان باشد یا افشان نباشد، مگر چقدر اثر میگذارد که بیاییم در قصیدهای که میخواهیم راجع به امیرالمؤمنین بگوییم، از زلف امیرالمؤمنین بگوییم ؟ [ ولی ] میگفتند و میخواندند؛ حالاها به نظرم کم شده. انشاءالله که الان این چیزها نباشد. وقتی میگفتیم چرا اینها را میگویید، تعجّب میکردند؛ [ میگفتند ] پس چه بگوییم ؟ میگفتیم از مسائل زندگی بگویید، از زندگی علی بگویید، از برجستگیهای عملی او بگویید؛ [ امّا مسئله ] برایشان روشن نبود؛ امّا امروز چه ؟ امروز برای همه روشن است. زندگی امیرالمؤمنین یعنی زهد او در عین حکومت. [ آیا ] این چیز کمی است ؟ که یک نفری حاکم باشد، تمام ازمّهی ( ۱۹ ) قدرت در کف اقتدار او باشد - بیتالمال دست او است، قدرت دست او است، شمشیر دست او است، نفوذ کلمه دست او است - امّا زندگی شخصی او آنچنان باشد که خود او به [ یکی از ] یاران نزدیکش -