ذرّهذرّه و دانهدانهی مسائل زندگى چیست، شما در جواب خواهید ماند؛ همهی ما در جواب خواهیم ماند. یعنى ما امروز به فراخور نیازى که وجود دارد و استفهامى که وجود دارد، پاسخِ حاضر و پول خُردى که میشود آن را در بازار خرج کرد نداریم. چرا، معادن عظیم و غنى و غالباً هم از جنسهاى فاخر در اختیارمان هست؛ امّا پولى را که میشود در بازار خرج کرد و میشود دست این و آن داد، نداریم. خب، چه کسى میخواهد این کارها را بکند ؟ عرض من این است. این حرف من نیست؛ حرفى است که سالها است در حوزه مطرح است. این که کسى مثل جناب آقاى مصباح ( ادام الله بقائه و برکات وجوده ) به این فکر بیفتند که بیایند این روال کار شما را به وجود بیاورند، ناشى از این سؤالِ چنددهساله در حوزه است. مسئله این است که آیا روال جارى و موجود حوزههاى علمیّه براى پاسخ دادن به این نیازها کافى است ؟ جواب این است که نه، کافى نیست. باید از چهارچوبهاى مستحکم و استخوانبندى قوىّ حوزهی علمیّه و از امکانات فراوان فکرى و معنوى که در حوزههاى علمیّه هست، وسایلى ساخت براى فراهم کردن پاسخهاى این استفهامهاى فراوان و ساختن آن انسانهایى که بتوانند مثل چشمههاى جوشانى از معارف و احکام، بجوشند و نیازها و خلأها را پُر کنند. من عرض میکنم مؤسّسهی شما مثالى است و مصداقى است و نمونهاى است از آن کارى که باید بشود. یعنى