که براى آنها دیگر اسلام یک امر زائد، یک امر تشریفاتى، یک امر خارج از بناى زندگى و موازین زندگى و رفتار زندگى نیست؛ اسلام همهچیزِ زندگى است، مبناى زندگى و نظام اجتماعى است. امروز توحید در زندگى عمومى و اجتماعى ملّت ما و کشور ما قاعدهی زندگى است؛ مبناى حکومت، مبناى ادارهی کشور و مدیریّت امور، مبناى زندگى همهجانبهی مردم، توحید و معارف اسلامى است. مردم به فراگرفتن دین و اطّلاع از حقایق دین شائقند. اصلاً امکان براى تبلیغ دین هست، [ ولى ] در گذشته این امکان نبود. در گذشته اگر روحانى، خیلى دستوپادار و زرنگ و آمادهی کار بود، یک مسجدى، یک مَدرَسى ،( ۲ ) یک گوشهاى از زندگى را میتوانست تصرّف کند و در آنها خیمهی تفکّرات اسلامى و تعالى خودش را بزند. در محیطهاى اصلى زندگى - در محیط کار، در محیط ادارهی کشور، در ادارات، در محیط قانونگذارى - اصلاً جایى براى دین نبود. آنجایى هم که بهعنوان مبلّغ دین میرفتید، شما کار خودتان را میکردید و نظام اجتماعى هم کار خودش را میکرد؛ اگر به فرض به کارخانهاى میرفتید که تعلیم دین بدهید، شما حرف خودتان را میزدید، و قوانین کار هم کار خودش را میکرد و غالباً کار آن بر کار شما فائق بود. امروز جور دیگرى است. امروز امکان کار هست، امکان تعلیم هست، امکان قضاوت هست، امکان حاکمیّت احکام اسلامى هست. جوانهاى ما و دانشگاههاى ما مشتاقند؛ صاحبنظران ما میخواهند بدانند، از معارف اسلامى مطّلع بشوند، سر در بیاورند؛ میخواهند پایهی فکرى و اعتقادىِ آن چیزى را که امروز