بیانات سال 1368


نظام اجتماعى در جامعه فرض کرده و به وجود آورده ‌ - علاوه بر احکام فراوان و قوانین و مقرّرات زیادى که نظام در انتظار املا کردن آن از ناحیه‌ی دین است - دستشان بیاید که قضیّه چیست. خب، این در داخل کشور. علاوه بر این، در سطح جهان هم [ همین‌جور بود ]: چه آن چیزى که مستقیماً ناشى بود از حدوث ( ۳ ) یک انقلاب دینى و اسلامى و تشکیل یک نظام سیاسى و اجتماعى بر مبناى دین ‌ - خود این یک حادثه‌ی عظیمى بود و دنیا را متوجّه میکرد؛ متوجّه دین، متوجّه بازنگرى به مسائل دینى؛ چه اسلام و چه غیر اسلام - و چه آنچه بعدها پیش آمد که به‌صورت غیرمستقیم اثر انقلاب ما بود [ یعنى ] در هم شکستن پایه‌هاى تفکّر منتظِم ( ۴ ) مادّى. آن تفکّرى که مادّیگرى را و بی‌خدایى را به‌صورت یک مکتب، به‌صورت یک فکر، به‌صورت یک نظم اجتماعى درآورده بود و یک آرایش پولادگونه به آن داده بود و به همه‌ی دنیا ارائه کرده بود ‌ - با دهن پُر، با ادّعاى زیاد، و اینکه این است که زندگى مردم را اداره میکند، این تفکّر و این مکتب ده‌ها سال در مقابل هر پدیده‌ی معنوى، چه فکر، چه عمل، چه اخلاق، سینه سپر کرده بود؛ شاید بعضى از شما برادران عزیز برخورده بودید با کسانى که به‌صورت دُگم ( ۵ ) و به‌صورت قاطع و « این است و جز این نیست »، گوشه‌هایى از آن تفکّر را مطرح میکردند و از نظر آنها، در قبال آن [ تفکّر ]، هر چیزى که بود محکوم به فنا بود - یکباره مثل عمارتى از یخ آب

«3»