بیانات سال 1368


به یک چیزى حتّى پُرضررتر و بیکاره‌تر از آن سرمایه‌دارها تبدیل شدند؛ ملاحظه کردید؛ که [ نمونه‌ی آن ] این کشورهاى اروپاى شرقى است. آن آقا که یک رهبر سوسیالیست بود و تا همین دم آخر شعار سوسیالیسم میداد، شنیده شد ‌ - چقدر راست است، چقدر دروغ است [ نمیدانم ]؛ امّا به‌هرحال این حرفها و اظهارات، یک پَرهیبى ( ۲۰ ) از واقعیّت را نشان میدهد - دخترخانم ایشان براى وزن کردن غذاى سگش از ترازوى طلائى استفاده میکرد ! کدام سرمایه‌دارى در دنیا از این بدتر و لجن‌تر کار میکند ؟ سوسیالیسم این‌جورى است. [ باید ] فقر را برطرف کنیم، عدالت اجتماعى را مستقر کنیم، امنیّت را ایجاد کنیم، بی‌سوادى را ریشه‌کن کنیم، [ امّا ] از راه اسلام و در محور تعالیم اسلام؛ بدون این نمیشود، مقاصدمان برآورده نخواهد شد. یکى دیگر از ارزشها در زمینه‌ی سیاست خارجى این است: سیاست خارجى ما باید متّکى باشد به سه اصل عزّت و حکمت و رعایت تقیّه؛ در آن مواردى که باید تقیّه ( ۲۱ ) کرد. معناى عزّت این است که جامعه‌ی اسلامى و نظام اسلامى در هیچ یک از برخوردهاى بین‌المللی‌اش بایستى جورى حرکت نکند که به ذلیل شدن اسلام و مسلمین منتهى بشود. البتّه ذلیل شدن غیر از ضعیف بودن است؛ ممکن است کسى ضعیف باشد، امّا ذلیل نباشد. بین این دو تفاوت هست؛ که کارآمدانِ این کارها خوب میتوانند بفهمند. حکمت، یعنى حکیمانه کار کند؛ از روى احساسات و بی‌توجّه به منافع و شرایط لازم و بهره‌هایى که ما از رابطه‌ی با دنیا باید بگیریم، حرکت

«16»