نداشتیم، باید فراهم بکنیم؛ آن چیزهایى که داشتیم و خوب نگه نداشتیم، باید یاد بگیریم نگه داریم؛ آن چیزهایى که داشتیم و خوب از آنها استفاده نکردیم، باید یاد بگیریم خوب استفاده کنیم؛ آن چیزهایى که در هنگام ضرورت نفهمیدیم وجود آنها لازم است و خسارتى از این ناحیه بر ما وارد شد، باید جلوى خسارتهاى مشابه را بگیریم. این صفحهی جنگ - صفحهی هشت سال تجربه - پیش روى ما گشوده است؛ نگاه کنید، ببینید، یک بازنگرى بکنید؛ ثُمَّ ارجِعِ البَصَرَ کَرَّتَین ؛( ۶ ) دوباره نگاه کنید، ببینید میدان جنگ چه خبر بود؛ چهجورى میتوانست بشود و چرا آنجورى نشد ؟ به خودمان برگردیم، خودمان را ملامت کنیم؛ البتّه مقصود من ملامت نیست؛ مقصود من درس گرفتن است. باید درس بگیریم از آنچه گذشته و پشت سر ما است؛ و میتوانیم درس بگیریم. روزهاى باشکوهى، روزهاى عزیزى، شبهاى فراموشنشدنیاى در این هشت سال گذشت؛ شبهایى که به تعبیر بعضى از رؤساى کشورها، در آن شبها تا صبح، نه دوستان ما در سراسر دنیا خوابیدند و نه دشمنان ما. شما رزمندگان، آنهایى که شهید شدند، آنهایى که در منطقهها حضور داشتند، آنهایى که فداکارى کردند، میدانند و بدانند که شماها شبهایى را گذراندید و ساعاتى را گذراندید که در سرتاسر دنیا دشمنان شما از وحشت و از دغدغه نخوابیدند و دوستان شما از شادى و هیجان ! چیزهاى عجیبى گذشت در این هشت سال در این خطّ مرز و نوار مرز؛ کارهاى عجیبى انجام گرفت.