همهی کسانى است که مسائل این انقلاب را از پیش از پیروزى تا امروز تعقیب کردهاند؛ در همان سال ۵۶ و ۵۷ هم تحلیل جبههی مقابل - یعنى جبههی زمامداران ظالم و فاسد و رو به زوالِ آن روز و کسانى که با تفکّر دینى و با شخصیّت روحانى مخالف بودند - همین بود و بر اساس این تحلیل هم تلاش میکردند و سعى میکردند روحانیّون را از صحنه کنار بزنند، یا بین آنها اختلاف ایجاد کنند، یا بین آنها و مردم فاصله به وجود بیاورند؛ [ ولى ] نتوانستند؛ نه اینکه نخواستند یا تلاش نکردند. اینکه « چرا نتوانستند » هم یک پاسخ مفصّل دارد. واقعاً اگر کسى بخواهد این انقلاب را تحلیل کند و شکفتن این گل را و روییدن این نهال را و جوشیدن این چشمه را در سنگلاخ و کویر زمان کنونىِ فرهنگ جهان درست ترسیم بکند، به این آسانیها نخواهد توانست یک پاسخ روشنى براى این سؤال پیدا کند. یکى از علائم قدرت خدا و ارادهی خدا بر اینکه این انقلاب پیروز بشود، این بود که آن رهبر بینظیر را برانگیخت؛ این یکى از نشانههاى ارادهی الهى بود براى اینکه این کار بشود و این امر تحقّق پیدا کند. من به این نتیجه و اعتقاد خیلى نزدیک شدهام که خداوند متعال در طول دهها سال از قبل از پیروزى این انقلاب، زمینهی این پیروزى را که پیروزى دین و پیروزى اسلام در دنیا است، تقریباً فراهم فرمود؛