بیانات سال 1368


بودند، ماها هیچکدام تهران نبودیم؛ ظاهراً روزِ دوّم سوّم چهارم عید، ناگهان ایشان حالشان آن‌جورى شد، قلبشان مشکلى پیدا کرد. خب، آقاى حاج‌احمدآقا ‌ - فرزند عزیز ایشان که واقعاً حقّ بزرگى بر گردن همه‌ی مردم، همه‌ی ملّت دارد؛ ایشان درحقیقت امام را این چندساله نگه داشت، حفظ کرد - همه‌ی وسایل را آماده کرده بود براى پیش آمدن چنین حوادثى. فوراً رسیدند ( ۶ ) به ایشان و خطر برطرف شد. من وقتى رفتم [ تهران ] ‌ - بعد از اینکه خطر مرتفع شد - و رفتم بالا سر ایشان در همین بیمارستانى که بعضى از آقایان دیدید ،( ۷ ) به ایشان عرض کردم: آقا ! چقدر خوب شد که شما آن شبى که ما اصرار میکردیم ملاقات داشته باشید، قبول نکردید؛ وَالّا اگر این ملاقات را قبول کرده بودید، اعلام میشد، مردم می‌آمدند، آن‌وقت شما با این حال نمیتوانستید ملاقات کنید، انعکاس آن در دنیا خیلى انعکاس بدى میشد؛ این کار خدا بود که هرچه ما آن شب اصرار کردیم، شما قرص و محکم ایستادید و زیر بار نرفتید، گفتید نه، من ملاقات نمیکنم؛ این کمک الهى بود. ایشان یک جمله‌اى آنجا به من گفتند که من آمدم بیرون یادداشت کردم جمله‌ی ایشان را؛ این عین گفته‌ی ایشان است، گفتند: « آن‌جور که من فهمیدم، مثل اینکه از اوّل انقلاب تا حالا، یک دست غیبی‌اى در همه‌ی کارها دارد ما را هدایت میکند و پشتیبانى میکند ». این درست بود. واقعاً همین‌جور بود؛ وَالّا محاسبات معمولى ‌ - سیاسى، اقتصادى، محاسباتى که همه‌ی دنیا دارد

«10»