بیانات سال 1368


مواظب باشیم. شیعه و سنّى باید خود را متعهّد کنند که در راه نزدیک کردن فِرَق اسلامى به یکدیگر و حفظ و حراست از محبّت و تعامل برادرانه با یکدیگر، [ از هم ] پشتیبانى کنند و براى آن تلاش کنند. و امّا مطلب اصلى راجع به روحانیّت و علماى دین است. سعى استعمار در تمام عالَم اسلام این بود که علماى دین را از صحنه خارج کند؛ استعمار که میگوییم یعنى از همین ۲۰۰ سال، ۱۸۰ سال، ۱۷۰ سال ‌ - به اختلاف - به این طرف؛ قبل از آن عوامل دیگرى بود: دستهاى استبدادِ سلاطین جُور و قدرتهاى زراندوز و مستبد و دیکتاتور داخلى. از وقتى استعمار وارد دنیاى اسلام شد ‌ - یعنى این کشورها و دولتهاى اروپایى به ایران، به شبه‌قارّه، به کشورهاى عربى، به کشورهاى آفریقایى، به قلمرو وسیع عثمانى و جاهاى دیگر وارد شدند و دوران استعمار آغاز شد - از اوّلین سالهاى ورود روى یک نکته تکیه کرد و درست هم فهمیده بود و آن این بود که باید علماى دین را بی‌خاصیّت کرد؛ یا از بینشان برد ‌ - اگر بشود - وَالّا هویّت واقعی‌شان را از بین برد و بی‌خاصیّتشان کرد. سالهاى متمادى روى این کار کردند. در بعضى از جاها، جامعه‌ی علمائى و روحانى را به یک چیزِ خیلى کوچک و ضعیفى که هیچ حیثیّتى و هویّتى نداشته باشد ‌ - به‌صورت یک دفتر کوچکى یا یک مرکز کوچکى براى بعضى از کارها؛ آن هم نه کارهاى زندگى، کارهاى بیشترْ مربوط به مرگ‌ومیر - تبدیل کردند؛ و بعضى جاها ‌ - از

«4»