که همهی قدرتهاى بزرگ دنیا با آن بد بودند، شوخى نیست. همهی آن قدرتهایى که در صحنهی سیاست و درگیریهاى جهانى سرشان به تنشان میارزد، در مقابل جمهورى اسلامى صفآرایى کردند؛ از دو ابرقدرت گرفته، تا ناتو، تا دنبالهروهایشان، یعنى این مرتجعینى که پولهاى گزاف نفت را دادند و انبارهاى زرّادخانههاى تسلیحاتى شرق و غرب را در کشورهاى خودشان خالى کردند؛ همهی اینها در یک برههاى از زمان - بحمدالله البتّه حالا آنجور نیست - دست به دست هم دادند، جلوى این نظام ایستادند. نهفقط ایستادنِ به معناى تماشا کردن، نخیر؛ پنجه زدند، کارشکنى کردند، با ما درگیرى و دعوا درست کردند. این خلیج فارس پُر شد از ناوگانهاى گوناگون اروپایى و آمریکایى و غیره. هر نظام دیگرى به جاى نظام جمهورى اسلامى بود، یکى از دو سرنوشت را بیشتر نداشت: یا از بین رفته بود، نابود شده بود، اصلاً فراموش شده بود و رفته بود به تاریخ؛ یا از حرفش برگشته بود و اصول خودش را زیر پا گذاشته بود، براى اینکه بتواند باقى بماند. ما نه؛ ما بحمدالله اوّلاً ماندیم، قویتر هم شدیم، ریشه هم دواندیم، دیگران را هم وادار کردیم که به وجود ما اعتراف بکنند؛ ثانیاً از اصولمان دست نکشیدیم و همان حرف حقّ قویاى را که روز اوّل زده بودیم، تا آخر زدیم، باز هم به فضل پروردگار تا آنوقتى که قطرهی خونى در رگهاى ما و نَفَسى در کالبد ما است آن را خواهیم گفت. خب، چرا ؟ چطور شد ؟ مگر ما چه داشتیم که توانستیم ؟ علّت همین است: هر یکیک از ماها، یک رابطهی قلبى