آنجا باید میگفتند؛ یعنى لحظه حسّاس، بنده هم مسئول. جملاتى که ایشان گفتند - که من دو سه جمله یادداشت کردم - شاید این کلمه [ بود ]، گفتند قوى باشید، به خدا متّکى باشید، « اشدّاء على الکفّار » و « رحماء بینکم » باشید. ( ۱۷ ) به نظر من همین وصیّت سى صفحهاى امام هم میتواند در همین چند جمله - که آنجا فرمودند - خلاصه بشود: قوى باشید، احساس ضعف نکنید، به خدا متّکى باشید، « اشدّاء على الکفّار » و « رحماء بینکم » باشید، اگر با هم باشید هیچ کس نمیتواند به شما آسیب برساند. من احساس میکنم امام واقعاً حکیم بود؛ همان معناى حکمت؛ همان « صیرورة الانسان عالماً عقلیّاً مضاهیّاً للعالم الحسّى »، ( ۱۸ ) مصداق کاملش آن مرد ملکوتى و الهى بود؛ آدم احساس میکرد که تمام حقایق عالم، منعکس در روح او است؛ یک چیزهایى را به وضوح و روشنى - نه با استدلال و با ترتیب مقدّمات معمولى؛ نه، با همان نورانیّت نفسانى خودش، با حکمت خودش - خوب میفهمید که آدم بایستى زحمت میکشید و به قول معروف، عصازنان و کورکورانه خودش را میرساند به آنجایى که ایشان با یک نگاه ربّانى و نورانى به آن رسیده بود و فهمیده بود. واقعاً ایشان یک حکیم الهى بود. این مرد حکیم الهىِ مجرّبِ دلسوزى که چند سال هم این جامعه را اداره کرده بود - آن روز هفت سال، هشت سال - مهمترین مسئله را همین چند کلمه میدانست که یکیاش « رحماء بینکم » است. باز هم من وصیّت حقیقى امام را این میدانم. بر سلایق باید پا گذاشت؛ آنجایى که موجب