به استفهام عظیمى که در دنیا براى معرفت اسلام به وجود آمده، پاسخ منکر و زشتى بدهیم. این وظیفهی ما است؛ چه کسى در دنیا چنین مسئولیّتى دارد ؟ ما براى اسلام شروع کردیم، براى خدا شروع کردیم، قصد قدرتطلبى نداشتیم، قصد قبضهکردن حکومت را هم نداشتیم. من بارها از امام عزیزمان ( اعلى الله کلمته ) پرسیدم - یعنى یکى دو بار بخصوص این صحبت شد، امّا بارها ایشان آن جوابى را که عرض میکنم بیان کردند - که شما از چه سالى به فکر حکومت اسلامى افتادید ؟ چون درسهاى « ولایت فقیه » ایشان، سال ۴۷ در نجف شروع شد که [ سال ] ۴۸ هم نوارهایش اینجا میآمد؛ میخواستم ببینم قبل از آن [ هم ] ایشان به فکر بودند. ایشان گفتند من درست یادم نیست که از چه تاریخى بخصوص مسئلهی حکومت برایمان مطرح شد امّا از اوّل، ما به فکر بودیم ببینیم چه چیزى تکلیف ما است؛ مبارزهی با رژیم شاه تکلیف ما بود؛ اعتراض به فلان عملِ خلاف آنها تکلیف ما بود؛ ایستادگى در مقابل تحمیل آنها تکلیف ما بود؛ افشاگرى در تسلّط صهیونیستها و اسرائیلیها تکلیف ما بود؛ وهلمّجرّا؛ ( ۶ ) خود خداى متعال اینجورى پیش آورد. این حقیقت قضیّه است: ایمان بود، جهاد بود، اخلاص بود، عمل صالح بود؛ و نصرت هم نتیجهی قهرى اینها است. خداى متعال اصدقالقائلین ( ۷ ) است که فرموده: وَالَّذینَ جّْهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُـلَنا؛ ( ۸ ) وَ لَیَنصُرَنَّ اللهُ مَن یَنـصُرُه. ( ۹ ) [ در روایات هم داریم ] « مَن کانَ لِلهِ کانَ الله لَه ». ( ۱۰ ) این آیات و