آن چیزى که بارها گفتهایم، بخصوص در جمع شما برادران عزیز مشهدى مکرّراً بحث شده و گفته شده؛ روش فقاهت و مِتُد فقاهت و همان کیفیّت رسیدگىِ یک مسئله در فقه است؛ روش رایج فقها است: استفادهی از ظواهر؛ ( ۱۸ ) علاج مشکلات ظواهر و اَمارات؛ ( ۱۹ ) بعد - هنگامى که دست انسان کوتاه شد از اَمارات - مراجعهی به اصول، پیدا کردن اصلى که اینجا مجراى آن است، علاج معارضات آن، علاج مشکلات آن؛ ( ۲۰ ) و بالاخره از آب در آوردنِ مسئلهی فقهى؛ فقه جواهرى یعنى این. البتّه من یک وقتى مشهد - در جمع برادران طلّاب و فضلاى مشهد - ( ۲۱ ) عرض کردم: همین فقه جواهرى، پویا است. اینکه بگویند ما یک فقه سنّتى داریم، یک فقه پویا، این غلط است؛ همان فقه سنّتىِ ما پویا است. « پویا » یعنى علاجکنندهی مشکلات؛ یعنى پاسخگوى به حوادث واقعه بهصورت حقیقىِ کلمه؛ جواب میدهد، چون بر مبناى اجتهاد است، ما باب اجتهاد را که مسدود نمیدانیم. باید فقاهت تقویت بشود؛ درسها و حوزههاى فقاهت مورد اهتمام قرار بگیرد. بنده از قدیم در دوران مبارزات به رفقاى طلبهاى که با ما معاشر بودند، میگفتم بیمایه فطیر است؛ ( ۲۲ ) بدون درس خواندن، بدون زحمت کشیدن، بدون ملّا شدن، نمیتوان مفید واقع شد. باید ملّا شد تا بتوان مفید شد. این رکن اوّل. دوّم، تزکیهی اخلاقى است که اگر نباشد، همان مسئلهی دزدى است که با چراغ میآید و کار را مشکلتر هم میکند؛ که این مستغنى از بیان است.