خدا را شکر میکنیم که در دل ما ذرّهاى دلبستگى و عشق و علاقه به امور دنیوىِ مسائل مربوط به انقلاب نیست. یعنى این مسئولیّتها از جنبهی ظاهرى آنها براى ماها هیچگونه کشش و انگیزهاى ندارد. این لطف خدا است و با جرئت این را بیان میکنیم و همینجور هم انشاءالله عمل میکنیم. آنچه هست، مسئولیّت است؛ یعنى اهداف دینى است. من امروز در این مسئولیّت کنونى همان احساسى را دارم و همان روحیهاى را دارم که در روزهاى اختناق، با دشواریهاى فراوان، براى رسیدن به هدفهایى که بحمدالله هیچ تغییر هم نکرده - بلکه روشنتر [ هم ] شده - حرکت میکردم. میدانم که آقایان محترم و مسئولینى که از اوّل انقلاب کارهاى بزرگ انقلاب را بر دوش داشتند، همینجور بودند. دوستانِ همکار خودمان را میشناسیم؛ آن کسانى که از اوّل انقلاب تا حالا با آنها بودهایم، کار کردهایم و میدانیم که همه همینجور فکر میکنند؛ با همین روحیه و با همین انگیزه حرکت میکنند. وقتى اینجور باشد، به نظر میرسد مشکلى بر سر راه نیست که قابل حل نباشد. این درس را هم بنده سعى کردهام از امام عزیز بزرگوار فقیدمان به یاد داشته باشم که مقصود ما انجام تکلیف باید باشد؛ چه آن اقدامى که ما میکنیم به نتایج مرسوم و مفروض خودش در عرف معمول برسد و چه نرسد؛ اگرچه به آن نتایج علاقه داریم [ امّا ] براى نتایج کار نمیکنیم؛ نه اینکه به آن نتایج علاقه نداریم - البتّه که میخواهیم جمهورى اسلامى قدرتمند باشد، ثروتمند باشد، دشمنان جهانى آسیبشان به ما نرسد و نتوانند آسیب