شما عزیزان راه پُرماجرایی را تا امروز پیمودهاید. سرگذشت پاسداری در کشور ما، یک واقعیت شبیه به افسانه است. اگر همین حالا قطعههای متفرقی از زندگی پاسداران فداکار را در کتابی جمع و به زبانهای دیگر ترجمه کنند، کسانی که در حال و هوای مسائل ایران و هشت سال جنگ تحمیلی و حوادث کردستان و این حجلههای شهادت و خانوادههای شهدا نبودهاند، چنانچه این کتاب را بخوانند، به احتمال زیاد از هر ده نفر، هشت، نُه نفر خواهند گفت که اینها افسانه و مبالغه است؛ در حالی که افسانه نیست؛ واقعیت است؛ اما این واقعیت آنقدر برتر از سطح عادی زندگی مردم مادّی است که برای بشرِ امروز بهآسانی قابل باور نیست. این، سرگذشت پاسداری و سرگذشت پاسداران انقلاب و سرگذشت سپاه است. نه اینکه ما بخواهیم غافلانه حکم واحدی نسبت به همه صادر کنیم؛ معلوم است که چنین حکمی را صادر نمیکنیم؛ هیچکس نسبت به هیچ مجموعهیی نمیتواند اینطور حکمی صادر کند؛ تا اگر کسی در گوشهیی نقطهی ضعفی پیدا کرد، به رخ ما بکشد که حالا ببینید شما چه میگفتید؛ نه، قضیه این نیست؛ قضیه این است که مجموعهی عظیمی از جوانان، از آنهایی که همسنهاشان در اکناف عالم و تا چندی پیش در همین کشور، جز مسائل پیشپاافتادهی فردی و جسمانی و مادّی، چیزی را درک نمیکردند، آنچنان رفعت و اوجی پیدا کردهاند که تمام مسائل حیات شخصی، برای آنها مسائل فرعی و تبعی به حساب میآید؛ این شوخی نیست؛ این