جمعه میبینید که دربارهی همین بنیاسرائیل میفرماید: « مثل الّذین حمّلوا التّوریة ثمّ لم یحملوها ».( 6 ) تورات را بر آنها حمل کردند؛ یعنی بر دل و جان و زندگی و ذهن آنها وارد کردند - پس اینها از تورات بهره بردند - اما « ثمّ لم یحملوها »؛ لیکن بعداً امتداداً اینها تورات را با خودشان برنداشتند و آن را از ذهن و دل و واقعِ زندگیشان خارج کردند. ظاهر تورات وجود داشت، اما باطن تورات دیگر نبود؛ آن وقت « کمثل الحمار یحمل اسفارا »!( 7 ) نعمتهای معنوی باید با تلاش به دست بیاید و پس از آنکه به دست آمد، باید با تلاش حفظ بشود. من حالا از همهی نعمتهای معنوی، به بخشی از آن و رشحهیی از جذوات ( 8 ) و انوار و برقهای لامع الهی در دلهای شما اشاره میکنم، که عبارت از آن حالی است که شماها در جبههها یا در ایام جنگ داشتید؛ این یکی از نعمتهای الهی است؛ انسان همیشه چنان حالی را پیدا نمیکند. اینکه اگر شما فرماندهی لشکر بودید، تا خط مقدم میرفتید؛ اگر فرماندهی تیپ یا گردان بودید، مثل سرباز صفر و افراد عادی حرکت میکردید؛ اگر جزو فرماندهان بالاتر بودید، خود را در عقبههای دوردست زندانی نمیکردید و به میدان خطر قدم میگذاشتید، ناشی از چه بود ؟ ناشی از این بود که فکر میکردید اگر این جان از شما گرفته شد، این به معنای آن است که یک مَرکب و یک قالب مادّی از شما گرفته شده است؛ واقعاً چه غم. وقتی انسان