مثال میزنم که از بدترینهاست؛ یعنی او از فاسدترین رجال ایران بود؛ درعینحال نسل هویدا بر نسل راجی - نویسندهی کتاب « خدمتگزار تخت طاووس » - شرف داشت ! اگر شما این کتاب را خوانده باشید، میتوانید بفهمید که این نسل، چه نسلی بوده است؛ اینها میخواستند جای هویدا بیایند. حالا نمیشود گفت صد رحمت به هویدا؛ اما نسبت به آن نسل، واقعاً باز هویدا ! هویدایی که نسبت به رجال ایران، بلاتردید جزو فاسدترینها بود؛ اما بالاخره ته دل او و امثال او، تهمانده و رسوبی از آن قدیم - حالا اسمش ملیت بود، وطندوستی بود، آب و خاک بود - وجود داشت؛ ولی نسل جدیدشان که نمونهاش همین راجی است، واقعاً اینها چه بودند !؟ پس امام این معنا را درست فهمیده بود.
عین همان قضیه، الان هم هست. اگر ما خیال کنیم مشکل دانشگاهها تمام شده، واقعاً سادهاندیشی است. ما واقعاً نمیدانیم الان در دانشگاه چه خبر است؛ هیچکدام از ماها نمیدانیم. خبرهایی که از دانشگاهها میآید، خبرهای خوشی نیست. ما یک مشت جوان حزباللهی و انجمن اسلامی و جبههبرو و بسیجی را در دانشگاه میبینیم؛ مرتبطان ما اینهایند. ما چهار نفر استاد ریشداری را که در دانشگاه مسؤول هستند، میبینیم؛ این، همهی محتوای دانشگاه نیست. در دانشگاه چیزهای ناپسندی هست؛ شما با این دانشگاه میخواهید چه کار کنید ؟ آیا همین دانشگاه است که باید با حوزه ارتباط داشته باشد و وحدت حوزه و دانشگاه را تأمین کند ؟ پس