اینقدر حرف هست که ما هنوز بلد نیستیم. ما مسائل اقتصادی و نظامی و سیاست خارجی و ارتباطات اخلاقی خود را بایستی از دین دربیاوریم؛ خیلی از مسائل فردیمان را باید بازنگری کنیم؛ تعارف که نداریم. ما در طول زمان، به دین و فقه به عنوان قالب و شکلی برای حکومت نگاه نکردیم. ما در دورانهای گذشته، گروه محکومی بودیم؛ حکومتها داشتند کار خودشان را میکردند و گاو خودشان را میدوشیدند؛ ما هم در این چارچوبی که حکومتها تشکیل داده بودند و در این اتوبوس یا قطاری که حکومتها مردم را سوار کرده بودند و به سمتی حرکت میدادند، در حالی که خودمان هم با این اتوبوس یا قطار حرکت میکردیم، میخواستیم چیزی در خصوص ارتباطات فردی افراد و مسافران به آنها یاد بدهیم؛ فقه ما اینطوری بوده؛ لااقل در این چند قرن اخیر اینطوری بوده است. امروز فقه، شکلی برای حکومت و شکلی برای نظام اجتماعىِ منها الحکومة است. حکومت جزیی از یک نظام اجتماعی است. کدامیک از فقها میتوانند بگویند که ما همهی اینها را تر و تازه و شسته و رُفته درآوردهایم، بفرمایید در اختیار شماست؛ قطعاً هیچکس چنین ادعایی نکرده و نمیکند؛ خیلی خوب، باید برویم اینها را پیدا کنیم؛ پس فکر جدید لازم است. حوزهی علمیه باید کارخانهی سازندگی انسان، سازندگی فکر، سازندگی کتاب، سازندگی مطلب، سازندگی مبلّغ، سازندگی مدرّس، سازندگی محقق، سازندگی سیاستمدار و سازندگی رهبر باشد. حوزهی علمیه باید به جایی