بود و من احساس خودم این بود که دارم میروم به روح مطهر امام سال نو را تبریک بگویم. در آن لحظه من حضور و حالی داشتم؛ رادیو را باز کردم، دیدم برنامههای بسیار خوبی در لحظات سال تحویل دارد پخش میکند. برنامه، برنامهی نوروزی بود؛ اما حال و حضور و ذکر در آن احساس میشد؛ بنابراین، اینطور نیست که نشود انجام داد؛ من معتقدم که خیلی بیش از اینها هم میشود کار انجام داد.
ما در دایرهی محدودی هستیم، خیال میکنیم که همینطوری باید قالبی همه چیز را قبول کنیم؛ نخیر، در این برنامهها واقعاً میشود بینهایت کار کرد؛ چون بشر بینهایت است. شما همین حجم محدود که نیستید؛ شما بینهایتید؛ حتّی جسم انسان هم به بینهایتی میزند. من یک بار به جمعی از دوستان میگفتم که من و شما جسمی داریم که راه میرود، میآید و یک حرکت معمولی را انجام میدهد؛ اما شما یک ژیمناست را نگاه کنید، ببینید او با همین جسم چه حرکاتی میکند. شما ببینید این سیرکبازها چه کارهای عجیب و غریبی میکنند؛ اصلاً تصورش هم برای انسان مشکل است. آیا احساس نمیکنید که واقعاً حدی وجود ندارد ؟ ما خیال میکنیم که حد جسم ما همین حرکاتی است که انجام میدهیم؛ احیاناً خیلی همت کنیم، صبحها چند دقیقه نرمش و ورزشی بکنیم؛ اما شما نگاه کنید، ببینید یک ژیمناست چه کار میکند. میدانید فاصلهی کار او با کار روزمرهی ما چهقدر است ؟ فاصلهی عظیمی است. بشر تا اینجاها پیش میرود؛ از آن بیشتر هم میتواند پیش برود. پس، این