البته خیلی از این حرفهایی که در کتابهای بینش دینی هست، اعماقی دارد؛ ظاهرش را آن معلم میفهمد و به متعلم تفهیم میکند؛ اما آن کسی که آن را نوشته، از این حرف اعماق بیشتری مییابد، تا آن کسی که دارد آن را میخواند؛ لیکن بگذارید همین مطالب داده شود، تا اگر او عمق پیدا کرد و در همین چیزی که در ذهنش هست، تعمق کرد، بتواند به آن ژرفا دست پیدا بکند؛ این خیلی مهم است. شما سخن متین پُرعمقی را که خودتان توی هفتم آن را میبینید، به زبان سادهیی درمیآورید و به مخاطبتان میگویید؛ اما او توی اول آن را میبیند؛ بعد که قدری ذهنش وسیعتر شد و معلوماتش بیشتر گردید، چون آن سخن در ذهنش نقش بسته است، در آن تعمق میکند و توی دوم و سوم را میبیند. هرچه علم او پیش میرود، میبیند که این حرف، حرف درستی است؛ دایماً تعمق پیدا میکند و آن حرفها در ذهن او جاگیرتر میشود؛ لذا این ایمان هرگز از کسی گرفته نخواهد شد. اگر آن حرفها اندکی غلط و خدشهپذیر و سطحی باشد، بعد از آنکه علم او زیاد شد، تعمق میکند و میبیند که عجب حرف پوچی به دستش دادهاند؛ برای ذهن دوران کودکی درست بوده است؛ اما الان که او دانشمندی شده، یا لااقل ذهن بالایی پیدا کرده، این حرف دیگر برایش معنایی ندارد، یا غلطش بر او آشکار شده است؛ در اینصورت این خطر وجود دارد که ایمان از انسانها گرفته بشود. آن چیزی که من از معارف توقع دارم، این است.