بیانات سال1370


واضح بود. معلوم نبود اگر ما این حادثه را نمیداشتیم، چه‌طور میتوانستیم در این معرکه خوض کنیم. این خودش فصل عریض و قابل تعمقی است که تمسک به ذیل ماجرای عاشورا و مجاهدت سیدالشهداء ( علیه‌الصّلاةوالسّلام )، چه تأثیری در وضع انقلاب ما داشت. انسان وقتی در این مسأله غور میکند، از عظمت تأثیر آن حادثه به دهشت میافتد و فکر میکند کسانی که از آن محرومند، این خلأ را چگونه میتوانند پُر کنند. این سه فصل مربوط به شغل منبر - یعنی موعظه، تبیین معارف، و ارایه‌ی الگو و اسوه - هرکدام لازمه‌یی در نفس منبری و گوینده دارد و چیزی از او میطلبد. پس، این میدان را نباید کم گرفت. در گذشته تصور غلطی در ذهن بعضی از ماها بود که بحمداللَّه بعدها مرتفع شد. ما خیال میکردیم که اگر کسی اهل‌علم و مجتهد است، نمیتواند اهل‌منبر یا روضه‌خوان باشد؛ این دو را در دو سطح مختلف مشاهده میکردیم. آن کسی که میخواهد این سه وظیفه را عهده‌دار بشود، چه بهتر است که در معارف دینی، در فقه اسلام، در علوم و فنون رایج در حوزه‌های علمیه - که ملاک فهم احکام است - در سطح بالا، بلکه اعلی باشد. منبر را با این چشم ببینیم. تأثیر نهاد منبر در جامعه‌ی ما، هنوز یک تأثیر بررسینشده است. شما به جامعه‌ی ما نگاه کنید، ببینید جایی که منبری به نام ابی‌عبداللَّه ( علیه‌السّلام ) نباشد، کجاست ؟ از شهرهای بزرگ و مراکز پُرجمیعت، تا دوردستها،

«4»