همراه با تقدیس و محبت و عشق، این است که انسان را به تکامل میرساند، و این راهی است که انسان میتواند پیمودن آن راه را هدف از آفرینش خودش به حساب بیاورد. و عملاً این جوری شد که آن کسانی که خود را فرزند خدا میدانستند در عمل بنده همه چیز غیر از خدا شدند بنده هوای نفس در درجه اول که میدانید دنیای مسیحیت فسق و فجور و آلودگی همیشه بر زندگی مسیحیت به صورت غالب حکم فرما بوده است مصلحینی که در میان مسیحیت بوجود آمدند مواجه بودند با شهوترانیهای مردم و بنده شهوت بودن. سرگذشت این فرزندان خدا بهزعم خودشان از بندگانش شروع شده تا بندگی قدرتهای گوناگون و بندگی انواع و اقسام نظامهای مختلف. بندگی خدا وجود نداشته که آنها را منع کند از این بندگیها درحالیکه ما وقتی انسان را بنده خدا میدانیم معنایش این است که بنده هیچ کس دیگر نمیتوانیم بشویم. پس نکتهای که در بندگی خدا است نفی بندگی هر موجود و قدرت دیگر است که یکی از دو پایه اصلی توحید عبارتست از نفی عبودیت غیر خدا، نفی بندگی نفس در درجه اول، و انسانیت اساساً از اوج سقوط نمیکند مگر به تبعیت و بندگی هوس، و بندگی خدا این بندگی را نفی میکند. نفی بندگی خود تا نفی بندگی قدرتها. این آیه میگوید « إیَّاکَ نَعْبُد » تو را عبادت میکنیم البته این غیر از نعبدک هست نعبدک یعنی تو را عبادت میکنیم همین اگر به جای این ضمیر متصل خطاب آمدیم ضمیر منفصل آوردیم و قبل از نعبد آوردیم و گفتیم