استمرار پیدا کند و انسان حالت بسط داشته باشد. این قبض و بسطی که عرفا میگویند، یک واقعیت است. انسان گاهی قبض دارد، اصلاً گرفته و بسته است، همهی حقایق هم جلوی اوست؛ اما از آن حقایق و معارف، ترشحی به او نمیشود. گاهی هم انسان باز و مبسوط است و همهی شعاعها و انوار به او میتابد. در آن لحظه، انسان گاهی مثل خورشید نور میدهد. خود انسان هم نورانیت خویش را احساس میکند. انسان بایستی این لحظهها را در کلمات و فرمایشهای امام حسین ( ع ) جستجو کند و برای خودش به وجود بیاورد. این کلمات، چنان لحظههایی را در انسان ایجاد میکند. ما در این هشت سال فداکاری داشتیم؛ شوخی که نیست. همین برادران جانباز و آزادهیی را که ملاحظه میکنید، هر حادثهیی که برایشان اتفاق افتاده، و هر تجربهی مخلصانهیی که اینها یا خودشان نشان دادند یا در دیگری دیدند، به نظر من کافی است تا انسانهایی را هدایت کند. این حادثهها و تجربهها، ماها را واقعاً هدایت میکند. من کتابهایی را که میخوانم، معمولاً پشتش یادداشت یا تقریظی مینویسم؛ یعنی اگر چیزی به ذهنم آمده، پشت آن یادداشت میکنم. این کتاب « فرماندهی من » را که خواندم، بیاختیار پشتش بخشی از زیارتنامه را نوشتم: « السّلام علیکم یا اولیاءاللَّه و احبّائه » ( ۳ ). واقعاً دیدم که در مقابل این عظمتها انسان احساس حقارت میکند. من وقتی این شکوه را در این کتاب دیدم، در نفس خودم حقیقتاً احساس حقارت کردم.