بیانات سال1370


که اسمهایشان را شنیده‌اید - از قبیل عمروبن‌عبیدها و غیرذلک - وقتی که هارون با آنها روبه‌رو میشد، اعتراف میکردند که هارون افقه از آنهاست ! مالک در مدینه به‌وسیله‌ی استاندار مدینه سر قضیه‌یی کتک خورد؛ بعد خلیفه از او عذرخواهی فراوان کرد و برایش پول فرستاد. بعد از سفر مکه، به مدینه رفت و از او استمالت کرد. بعد با اصحاب ابوحنیفه - که از لحاظ فقهی با مالک مخالف بودند - شروع به بحث کرد و عقاید مالک را اثبات نمود. یعنی چه ؟ یعنی مجتهد و فقیه بود؛ رئیس دین و دنیا بود. اینها ادعای امامت نداشتند؛ کسی که ادعای امامت داشت، او همین امام مظلوم و عزیز ما بود؛ امام صادق ( علیه‌السّلام )، امام باقر ( علیه‌السّلام )، امام موسیبن‌جعفر ( علیه‌السّلام ). آنها این را میفهمیدند؛ یعنی واضح بود. البته گاهی در مقابل خلفا تقیه میکردند، اما معلوم بود که داعیه‌ی امامت داشتند. شیعیان آنان در همه‌جا تعبیر این معنا را میکردند. وقتی که میخواستند در مورد موسیبن‌جعفر ( سلام‌اللَّه‌علیه ) سعایت کنند، تا هارون ایشان را به زندان ببرد، آن شخصی که پیش هارون آمد و سعایت کرد، گفت: « خلیفتان فی الارض موسیبن‌جعفر بالمدینة یجبی له الخراج و انت بالعراق یجبی لک الخراج »( 3 ) پرسید: آیا برای دو خلیفه خراج جمع میشود ؟ هارون گفت: برای چه کسی

«5»